غزل
حیات الله بخشی
كسي باشد به او گوید چسان است
دو چشمانش سیه ابرو کمان است
کسی باشد به آن سیمین بناگوش
ز ما گوید قدش سرو روان است
کسی باشد به آن نیکو خصایل
ز ما گوید چرا با ما گران است
کسی باشد که اوصافش سراپا
ز ما گوید همه رشک چمان است
کسی باشد که در وصف زبانش
ز ما گوید که او شیرین زبان است
کسی باشد ز رخسار صفایش
ز ما گوید چو مه پرتو فشان است
کسی باشد که اوصافش یکایک
ز ما گوید چنین است و چنان است
کسی باشد که تعریف لبانش
ز ما گوید که شیرین تر ز جان است
کسی باشد که یک حرفی برایش
ز ما گوید که آشوب زمان است
کسی باشد که از ناز و ادایش
ز ما گوید رم آهووشان است
کسی باشد که از خال و لب او
ز ما گوید عیان است و بیان است
کسی باشد که از عشق و وفایش
ز ما گوید که او نامهربان است
کسی باشد که از کویش نشانی
به ما گوید که این است و که آن است
کسی باشد که بخشیی جوان را
ز ما گوید که اشعارش روان است